داستان انگیزشی شماره 57 – پیرمرد عاقل

داستان انگیزشی شماره 57 - پیرمرد عاقل / ویکی ووک

اینکه شاد باشیم یا از وضعمان همیشه دلخور باشیم و غر بزنیم کاملا به دیدگاه خودمان بستگی دارد و اینکه چگونه به دور و بر و اطراف خود نگاه می کنیم، در داستان انگیزشی شماره 57 داستان پیرمردی را می خوانیم که به ما طریقه‌ی شاد بودن در هر لحظه را یاد می دهد، در ادامه دعوت می کنم این داستان را باهم بخوانیم.


حدیث روز

امام حسن (ع):
نِعْمَ الْعَوْنُ الصَّمْتُ فی مَواطِنَ کَثیرَهٍ وَإنْ کُنْتَ فَصیحاً.

در بسیاری از موارد، خاموشی یاور خوبی است؛ هرچند سخنور باشی.


داستان انگیزشی شماره 57

پیرمرد عاقل

داستان انگیزشی شماره 57 - پیرمرد عاقل / ویکی ووک

پیرمردی 92 ساله که سر و وضع مرتبی داشت در حال انتقال به خانه سالمندان بود. همسر 70 ساله‌اش به تازگی درگذشته بود و او مجبور بود خانه اش را ترک کند. پس از چند ساعت انتظار در سرسرای خانه سالمندان، به او گفته شد که اتاقش حاضر است. پیرمرد لبخندی بر لب آورد، همینطور که عصا زنان به طرف آسانسور می‌رفت، به او توضیح دادم که اتاقش خیلی کوچک است و به جای پرده، روی پنجره‌هایش کاغذ چسبانده شده است..

پیرمرد درست مثل بچه‌ای که اسباب‌بازی تازه‌ای به او داده باشند با شوق و اشتیاق فراوان گفت: «خیلی دوستش دارم به او گفتم: ولی شما هنوز اتاقتان را ندیده‌اید! چند لحظه صبر کنید الآن می رسیم او گفت: به دیدن و ندیدن ربطی ندارد. «شادی» چیزی است که من از پیش انتخاب کرده‌ام. این که من اتاق را دوست داشته باشم یا نداشته باشم به مبلمان و دکور و… بستگی ندارد بلکه به این بستگی دارد که تصمیم بگیرم چگونه به آن نگاه کنم.


شاید دوست داشته باشیم

چه سرطان هایی در سنین بالا اتفاق می افتد؟ / ویکی ووکچه سرطان هایی در سنین بالا اتفاق می افتد؟

یکی از شایع‌‎ترین سرطان هایی که در سنین بالا رخ می دهد سرطان پوست است. ملانوما، خطرناک ترین نوع سرطان است که …

 


من پیش خودم تصمیم گرفته‌ام که اتاق را دوست داشته باشم. این تصمیمی است که هر روز صبح که از خواب بیدار می شوم می گیرم من دو کار می توانم بکنم. یکی این که تمام روز را در رختخواب بمانم و مشکلات قسمت‌های مختلف بدنم که دیگر خوب کار نمی کنند را بشمارم، یا آن که از جا برخیزم و به خاطر آن قسمت‌هایی که هنوز درست کار می کنند شکرگزار باشم. هر روز، هدیه ای است که به من داده می شود و من تا وقتی که بتوانم چشمانم را باز کنم، بر روی روز جدید و تمام خاطرات خوشی که در طول زندگی داشته‌ام تمرکز خواهم کرد. سن زیاد مثل یک حساب بانکی است. آنچه را که در طول زندگی ذخیره کرده باشید می‌توانید بعداً برداشت کنید.

بدین خاطر، راهنمایی من به تو این است که هر چه می‌توانی شادی‌های زندگی را در حساب بانکی حافظه‌ات ذخیره کنی.

امیدوارم از داستان انگیزشی شماره 57 لذت برده باشید.

خدا همیشه با ماست ❤️

به امید فردایی روشن 🙂

میتوانید این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *