خیلی چیزها به دیدگاه های خودمان برمیگردد که خود را فردی خوشبخت و شاد بدانید یا نه، پیشنهاد میکنم تا داستان انگیزشی شماره 78 را حتما بخوانید، داستانی زیبا با درونمایه ای بسیار که برداشت از آن را بصورت آزاد می گذاریم.
حدیث روز
امام رضا (ع):
مَنْ طَلَبَ الأمْرَ مِنْ وَجْهِهِ لَمْ یَزَلَّ، فَإنْ زَلَّ لَمْ تَخْذُلْهُ الحیلهُ.هر که کاری را از راه درست دنبال کند نخواهد لغزید، و اگر هم بلغزد راه چاره بر او بسته نمیشود.
متن داستان انگیزشی شماره 78
مرد خوشبخت
پادشاهی بیمار شد اما پزشکان دربار نتوانستند او را درمان کنند. پادشاه که نگران شده بود دستور داد اعلام کنند هر کس بتواند پادشاه را معالجه کند، پادشاه نصف قلمرو پادشاهی اش را به او خواهد بخشید. تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست. تنها یکی از مردان دانا گفت که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند. او گفت: «اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود.»
شاه پیک هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد. آن ها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. آن که ثروت داشت، بیمار بود. آن که سالم بود در فقر دست و پا می زد، یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت. یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند
شاید دوست داشته باشید
طریقهی مصرف متفورمین چگونه است؟
همانطور که در ابتدای بحث گفتیم، متفورمین دارویی کمکی همراه رژیم غذائی و ورزش در کنترل…
آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد می شد که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوید: «شکر خدا که کارم را تمام کرده ام. سیر و پر غذا خورده ام و می توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟» پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند. پیک ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!
امیدوارم که شماهم احساس خوشبختی داشته باشید.
شکرگذار داشته هایمان باشیم و برای نداشته ها تلاش کنیم…
خدا همیشه با ماست ❤️
به امید فردایی روشن 🙂
من می توانم…
روزهای زیبا در راه است…شرایط نمی تواند من را متوقف کند…
به امید فردایی روشن 🙂