در پستهای قبل داستان کوتاه انگلیسی همچون خرگوش و لاکپشت، جوجه اردک زشت، جک و لوبیا سحرآمیز، شنل قرمزی، سیندرلا و دیو و دلبر را خواندیم. امروز داستان انگلیسی بند انگشتی را میخوانیم این داستان دربارهی دختر کوچکی است که با دانه های جادوی متولد می شود و دچار اتفاقهای خاصی میشود. در ادامه بخش اول داستان را باهم میخوانیم.
متن انگلیسی داستان انگلیسی بند انگشتی
Once upon a time, there lived a lonely old woman. She had dreamed all her life of having a daughter she could take care of and tell stories to, but the years had gone by and her dream never came true. One day, sad and desperate from spending all of her time alone in her quiet little cottage, she decided to visit her neighbor the witch to see if she could help her have a child. The witch took pity on the woman and gave her a shiny pink seed, saying, “Put this in the ground and if you tend to it with lots of water and sunshine, you will have your wish.”
The woman did as she was told and after one week a radiant rose blossomed. In the center of the flower was a beautiful child with golden hair and skin as soft as flower petals. The old woman was delighted and immediately picked the girl up and gave her a tiny hug. “I will call you Thumbelina,” she declared, “for you are no bigger than my thumb!”
For many years, Thumbelina and the old woman lived in peace. The girl slept in a bed made from a walnut shell with a teeny marshmallow for a mattress. Thumbelina loved the old woman very much. But one summer night when the old woman was asleep, a giant toad hopped through an open window and kidnapped Thumbelina! The toad carried the poor girl away, declaring, “I have never seen such a pretty little creature before.
شاید دوست داشته باشید
صبح، سحرخیزی ، شاید عذاب آورترین بخش از روز است، و برای بسیاری از افراد دشوار است که صبح بیدار شوند. اما شاید وقتی بدانید که صبح بیدار شدن چه فوایدی دارد، به هیچ عنوان این فرصت را از دست نمیدهید. نتایج مطالعات نشان میدهد افرادی که زود از خواب بیدار میشوند…
متن فارسی داستان انگلیسی بند انگشتی
در روزگاران قدیم، پیرزنی تنها زندگی می کرد. آن پیرزن تنها آرزو داشت که همیشه دختری داشته باشد که بتواند بزرگش کند یا برایش داستان بخواند، اما سال ها یکی پس از دیگری سپری میشد و آرزو او برآورده نشده بود. یک روز که از تنهایی تو کلبه کوچکش ناراحت و غمگین نشسته بود، تصمیم گرفت که به دیدار همسایهی جادوگرش برود تا ببیند که او میتواند کمکش کند که به آرزوش برسید یا نه. جادوگر تاسف زیادی برای پیرزن خورد و در نهایت دانه های صورتی و درخشانی به او داد و گفت: ” این دانه ها را زیر زمین بکار و اگه بخوبی از آنها نگهداری کنی و آبیاری کنی و نور خورشید هم بموقع بهش برسه، امکان داره که به آرزوت برسی.”
پیرزن هرچه که جادوگر گفته بود مو به مو انجام داد و بعد از یک هفته گل رز درخشانی شکوفا شد. وسط این گل رز زیبا، بچه خشگل با موهای طلایی که مثل گلبرگ خیلی ظریف بود، متولد شد. پیرزن خیلی خوشحال شد و سریع بچه را برداشت و بغلش کرد و گفت: ” من اسم تور بندانگشتی میذارم” و گفت: ” آخه تو فقط به اندازه ی شصت من هستی!!!”
چندین سال گذشت و بندانگشتی و پیرزن در آرامش زندگی میکردند و این دختر کوچولو تو پوست گردو و رختخوابی از قارچ می خوابید و خیلی پیرزن را دوست داشت. اما در یک شب تابستانی وقتی که پیر زن در حال استراحت کردن بود، یک وزغ زشت و بزرگ پرید رو پنجره، و پنجره رو باز کرد و بندانگشتی رو دزدید، وزغ دخترک طفلکی رو با خودش برد و گفت: ” من هرگز همچین موجود زیبا و کوچیکی رو ندیده بودم”
ادامه داستان در بخش های بعدی…
معنی لغات داستان انگلیسی بند انگشتی
عبارت انگلیسی | معادل فارسی | مترادف انگلیسی |
pity | تاسف | regret |
radiant | درخشنده | resplendent |
blossomed | گل دادن | blossomed |
petals | گلبرگ | petals |
delighted | خوشحال | happy |
declared | اظهار کردن | express |
teeny | کوچک | small |
mattress | تشک | panel |
walnut | گردو | walnut |
kidnapped | بچه دزدی کردن | kidnapped |
برای شنیدن تلفظ صحیح متن، فایل زیر را دانلود کنید
(برای شنیدن صوت داستان،فایل پی دی اف رابازکنیدوبرروی علامت بلندگودوبارکلیک کنیدتاهمراه بامتن صدای آن را نیز داشته باشید.)
به امید فردایی روشن.
من می توانم…
روزهای زیبا در راه است…شرایط نمی تواند من را متوقف کند…
به امید فردایی روشن 🙂