داستان انگیزشی شماره 58 – کشتی شکسته

داستان انگیزشی شماره 58 - کشتی شکسته / ویکی ووک

معرفت و دوستی و شخصیت همه در شرایط سخت مشخص میشود، انسان ها در شرایط سخت است که همدیگر را می شناسند، در شرایط سخت است که عیار یک فرد مشخص می شود، در روزهای خوب و خوش که همه خوب هستند. داستان انگیزشی شماره 58 درباره دوستی دو فرد است که دعوت میکنم باهم این داستان زیبا و آموزنده را باهم بخوانیم.


حدیث روز

امام جواد (ع) :
وَاعلَم أنَّکَ لَن تَخلُوَ مِن عَینِ اللهِ فَانظُر کَیفَ تَکُونُ.

بدان که تو از چشم خدا پنهان نیستی، پس بنگر که چگونه‌ای.


داستان انگیزشی شماره 58

کشتی شکسته

 

داستان انگیزشی شماره 58 - کشتی شکسته / ویکی ووک

 

کشتی در طوفان شکست و غرق شد. فقط دو مرد توانستند به سوی جزیره کوچک بی آب و علفی شنا کنند و نجات یابند. دو نجات یافته دیدند هیچ نمی توانند بکنند، با خود گفتند بهتر است از خدا کمک بخواهیم. دست به دعا شدند.

برای این که ببینند دعای کدام بهتر مستجاب می شود هرکدام به گوشه ای از جزیره رفتند. نخست از خدا غذا خواستند.

فردا مرد اول، درختی یافت و میوه ای بر آن، آن را خورد. سرزمین مرد دوم چیزی برای خوردن نداشت. هفته بعد مرد اول، از خدا همسر و همدم خواست، فردا کشتی دیگری غرق شد، زنی نجات یافت و به مرد رسید. در سمت دیگر، مرد دوم هیچ کس را نداشت. مرد اول از خدا خانه، لباس و غذای بیشتری خواست، فردا به صورتی معجزه وار تمام چیزهایی که خواسته بود به او رسید. مرد دوم هنوز هیچ نداشت.


شاید دوست داشته باشید

بلوغ روانی چیست؟ / ویکی ووکبلوغ روانی چیست؟

بلوغ یعنی انکه تلاش برای تغییر دیگران را متوقف ساخته و بر خویش متمرکز شوید…

 


دست آخر، مرد اول از خدا کشتی خواست تا او و همسرش را با خود ببرد. فردا کشتی آمد و در سمت او لنگر انداخت، مرد خواست بدون مرد دوم، به همراه همسرش از جزیره برود. پیش خود گفت، مرد دیگر حتما شایستگی نعمت های الهی را ندارد، چرا که به درخواست های او پاسخ داده نشد، پس همین جا بماند بهتر است.

زمان حرکت کشتی ندایی از آسمان پرسید: ”چرا همسفر خود را در جزیره رها می کنی؟” پاسخ داد:” این نعمت هایی که بدست آورده ام، همه مال خودم است، همه را خود درخواست کرده ام. در خواست های او که پذیرفته نشد، پس لیاقت این چیزها را ندارد”. ندا مرد را سرزنش کرد: ”اشتباه می کنی. زمانی که تنها خواسته او را اجابت کردم این نعمت ها به تو رسید” مرد با حیرت پرسید: ”از تو چه خواست که باید مدیون او باشم؟”

از من خواست که تمام خواسته های تو را اجابت کنم.

خدا همیشه با ماست ❤️

به امید فردایی روشن 🙂

میتوانید این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *