داستان انگیزشی شماره 73 را باهم میخوانیم، داستان زیبا و قابل تامل، بدون مقدمه ای دعوت می کنم تا این داستان را باهم بخوانیم. حدیث روز امام عسکری (ع): مَنْ کانَ الوَرَعُ سَجِیَّتَهُ وَالکَرَمُ طَبِیعَتَهُ وَالحِلْمُ خَلَّتَهُ، کَثُرَ صَدِیقُهُ. کسی که پارسایی خوی او، بخشندگی طبیعت او و بردباری منش او باشد، دوستانش زیاد شوند. […]
داستانهاي كوتاه وپرمعنا
داستان انگیزشی شماره 72 – کوزه ترکدار
فردی موفق است که نقطه ضعفش را تبدیل به نقطهی قوت کند، با این مقدمهای که گفته شد شما را دعوت میکنم تا داستان انگیزشی شماره 72 را باهم بخوانیم…
داستان انگیزشی شماره 71 – خدا
سلام به همه همراهان عزیز امیدوارم صبح جمعه عالی رو داشته باشید در این ممطلب میخواهیم داستان انگیزشی شماره 71 را باهم بخوانیم بدون هیچ مقدمه ای دعوت میکنم که این داستان زیبا بخوانید. حدیث روز امام حسن (ع): عَلَیکُم بِالفِکر فَإنَّه حَیاهُ قَلبِ البَصیرِ وَمََفاتِیحُ أبوَابِ الحِکمَهِ. از تفکر غافل نشوید، زیرا تفکر حیاتبخش […]
داستان انگیزشی شماره 70 – چالش
استادی در شروع کلاس درس لیوان پر از آب به دست گرفت . آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند: 50 گرم، 100 گرم، 150 گرم. داستاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا وزنش چقدر است. اما سوال من این است : اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ شاگردان گفتند: هیچ اتفاقی نمی افتد. استاد پرسید: خب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم چه؟
داستان انگیزشی شماره 69 – دو برادر
دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی کار می کردند که یکی از آنها ازدواج کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود . شب که می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می کردند . یک روز برادر مجرد با خودش فکر کرد و گفت: درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می کند…
داستان انگیزشی شماره 68 – اعتماد به خدا
پسر کوچکی برای مادر بزرگش توضیح میدهد که چگونه همه چیز ایراد دارد:مدرسه ، خانواده،دوستان و … مادربزرگ که مشغول پختن کیک است از پسر کوچولو میپرسد:کیک دوست داری؟ وپاسخ پسر مثبت است! -روغن چطور؟ -نه! -دوتا تخم مرغ؟ -نه مامان جون! آردچی؟جوش شیرین چطور؟ …
داستان انگیزشی شماره 67 – دانه
برای رشد کردن باید از چشم ها پنهان شوید، تا بتوانید به راحتی رشد کنید، داستان انگیزشی شماره 67 را با هم میخوانیم، داستانی زیبا از دانه سپیدار که از کوچک بودنش ناراحت بود. حدیث روز امام هادی (ع): مَنْ یَزْرَعْ خَیْراً، یَحْصُدْ غِبْطَهً؛ وَمَنْ یَزْرَعْ شَرّاً، یَحْصُدْ نَدَامَهً. هر که بذر خوبی بکارد شادمانی […]
داستان انگیزشی شماره 66 – خدا همیشه با ماست
به شصت و ششمین داستان انگیزشی رسیدیم، در شصت و پنج داستان قبل گفتیم خدا همیشه با ماست در داستان انگیزشی شماره 66 بیشتر معنی این جمله را متوجه خواهید شد شمارا دعوت میکنم که این داستان را باهم بخوانیم. حدث روز امام کاظم (علیه السلام): مَلْعُونٌ مَنْ اغْتابَ أخاهُ. ملعون است کسی که پشت […]
داستان انگیزشی شماره 65 – خدا هست
گاهی دیدیم که بعضی افراد میگن آیا خدای وجود دارد اگه وجود داشت این همه غم نبود، نمیدونم چه جوابی به این افراد می تونیم بدیم فقط میتونم بگم بعضی چیزها چه بخواهیم چه نخواهیم وجود دارد، برای شناخت از وجود خدا باید فقط به خودمان رجوع کنیم. در این مطلب داستان انگیزشی شماره 65 […]
داستان انگیزشی شماره 64 – جای پا
شده است تو سخت ترین لحظات زندگی احساس تنهایی کنیم و احساس کنیم که خدا که قرار بود تا پایان راه که باهامان باشه نیست الان…، اما این نکته را فراموش نکنید که خدا همیشه با ماست و اگر حس تنهایی میکنیم چون خودمون خودمون رو فراموش کرده ایم…، داستان انگیزشی شماره 64 را باهم […]