روزی مردی ثروتمند سبدی بزرگ را پر از گردو کرد، آن را پشت اسب گذاشت و وارد بازار دهکده شد، سپس سبد را روی زمین گذاشت و به مردم گفت: «این سبد گردو را هدیه می دهم به مردم این دهکده، فقط در صف بایستید و هر کدام یک گردو بردارید. به اندازه تعداد اهالی، گردو در این سبد است و به همه میرسد.»مرد ثروتمند این را گفت و رفت. مردم دهکده پشت سر هم صف ایستادند و یکییکی از داخل سبد گ…
داستان کوتاه
داستان انگیزشی شماره 108 – گاو بی دم
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز به او گفت: «برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد میکنم. اگر توانستی دم یکی از این گاوها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد.» مرد قبول کرد. اولین در طویله که بزرگترین در هم بود باز شد. باور کردنی نبود، بزرگترین و خشمگینترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود بیرون آمد. گاو با سم به زمین میکوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را ک…
داستان انگیزشی شماره 107 – ادب
امروز یک داستان اخلاقی زیبا را باهم میخوانیم، داستانی که نشان میدهد که هرگونه با دیگران رفتار کنید با شما هم همانگونه رفتار میشود، پس نتیجه میگیریم که برای اینکه احترام به ما گذاشته شود باید احترام دیگران را نیز بگذاریم. در همین راستا دعوت میکنم تا داستان انگیزشی شماره 107 را باهم بخوانیم. حدیث […]
داستان انگیزشی شماره 106 – لذت های اخروی
خیلی از افراد را دیده ایم که خود را سرگرم لذت های دنیوی کرده اند و کاملا از آخرت غافل هستند، در همین رابطه داستانی از گفتگوی نادرشاه افشار و سید هاشم خار کن نقل شده است که در داستان انگیزشی شماره 106 میخواهیم این داستان زیبا را باهم بخوانیم. حدیث روز پیامبر اکرم (صلّی […]
داستان انگیزشی شماره 105 – دهن بینی
آنتونی رابینز می گوید: اندیشه های خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند. خواسته های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند، نباید گذاشت که برخی اتفاقات پیرامون ما بر اندیشه های ما تاثیرگذار باشد، امروز میخواهیم داستانی زیبا مربوط به دهن […]
داستان انگیزشی شماره 104 – تواضع
ﻣﺘﻮﺍﺿﻊ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻧﻤﺎﻥ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ. ﺳﻌﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺗأﺛﯿﺮ ﻣﺜﺒﺘﯽ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﻤﺎﻥ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎً ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿم داشته باشیم، این داستان دربارهی تواضع است که دعوت میکنم تا داستان انگیزشی شماره 104 را باهم بخوانیم. حدیث روز پیامبر اکرم (ص): […]
داستان انگیزشی شماره 103 – جنگ با شیر
برای همه ما ها پیش آمده است که بعلت ترسیدن از مواجه شدن با مشکلات می ترسیم در صورتی که اگر با آنها مواجه شویم قطعا توان مبارزه با آنها را داریم، در این مطلب میخواهیم داستانی زیبا را باهم بخوانیم داستانی از مرد بیچاره که بدون اینکه بداند شیری قوی هیکل را شکار کرده […]
داستان انگیزشی شماره 102 – مترسک
فقط کسانی که مغز آن ها پر از کاه باشد می توانند ظلم کند، وگرنه انسانی که ذهن پر از مغز داشته باشید چطور میتواند ظلم کند، کسی که قدرت تفکر خود را از دست داده باشد انسان ظالمی میشود، امروز داستان انگیزشی شماره 102 را باهم میخوانیم داستانی زیبا و پر معنی از گفتگوی […]
داستان انگیزشی شماره 101 – دعای مادر
دعای خیر مادر پشت هر کسی باشد باعث پیشرفت و خیر می شود، امروز میخواهیم داستانی واقعی از زبان بایزید بسطامی یکی از عارفین بزرگ است که از دعای خیر مادر میگوید و همهی موفقیت هایش را از دعای خیر مادرش می داند، دعوت میکنم تا داستان انگیزشی شماره 101 را باهم بخوانیم. حدیث روز […]
داستان انگیزشی شماره 100 – عشق و علم
سلام به همهی همراهان عزیز و گرامی امروز صدمین داستان انگیزشی را باهم میخوانیم، داستانی زیبا از مکالمه عشق، با ثروت و غم و شادی و علم، دعوت میکنم داستان انگیزشی شماره 100 را باهم بخوانیم. حدیث روز امام حسن عسکری (ع): جُعِلَتِ الخَبَائِثُ فی بَیتٍ وَجُعِلَ مِْفتَاحُهُ الکِذْبَ. تمام پلیدیها در خانهای قرار داده […]