به آخرین ساعات سال 1396 رسیدیم، امیدوارم سالی که گذشت سال خوبی برایتان بوده باشد، در این داستان زیبا میخواهیم از حقایقی صحبت کنیم، حقایقی که قطعا همهی ماها با آن روبرو هستیم، لحظاتی که سخت میگذرد و لحظاتی که از احساس خوشبختی پر هستیم، به بدترین اتفاقی که سالی که گذشت فکر کنید، آیا الان به اندازهی اون زمان ناراحت هستید، و حال به بهترین لحظهای که داشتید فکر کنید آیا الان به آن اندازه شاد هستید، زمان به سرعت میگذرد و شرایط ما تغییر میکند، امیدوارم از تک تک لحظات زندگی لذت ببرید، قطعا زندگی همین حال است که ما نفس میکشیم، گذشته که گذشته و آینده نیز فقط یکی می داند، پس زندگی کنید.، دعوت میکنم شما را تا داستان انگیزشی شماره 89 آخرین داستان سال 96 را باهم بخوانیم.
حدیث روز
امام علی (ع) :
خالِطُوا النّاسَ مُخالَطَهً إنْ مِتُّمْ مَعَها بَکَوْا عَلَیکُم، وإنْ عِشْتُم حَنُّوا إلَیکُم.با مردم آنچنان معاشرت کنید که اگر بمیرید بر مرگ شما اشک ریزند و اگر زنده بمانید به شما عشق ورزند.
متن داستان انگیزشی شماره 89
رﻭﺯﯼ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﭘﺲ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺷﻬﺮ ﻣﯿﮕﺬﺘﻢ ، ﭼﺸﻤﻢ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﮐﻔﺸﻬﺎﯼ ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﺮﯾﺴﺖ . ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﯿﺮﻩﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ :
“ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ”
ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﻂ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. ﭼﻨﺪﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﻫﯿﺰﻡ ﻣﯿﻔﺮﻭﺧﺘﻢ….. ﺣﺎﻝ ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ .
ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ؟ ﮔﻔﺖ ﺁﻣﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﺎﺯ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ :
“ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ !!!
گر به دولت برسی مست نگردی مردی
گر به ذلت برسی پست نگردی مردی
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
گرتو بازیچه این دست نگردی مردی!
برای همه شما همراهان عزیز آرزوی سالی پر از برکت و شادی میکنم.
خدا همیشه و در هر لحظه با ماست از لطف و کرم او نا امید نشوید…
به امید فرداهایی روشن که در انتظار همهی ماست.
امیدوارم سالم و سلامت باشید…
من می توانم…
روزهای زیبا در راه است…شرایط نمی تواند من را متوقف کند…
به امید فردایی روشن 🙂