در پستهای قبل داستان کوتاه انگلیسی همچون خرگوش و لاکپشت، جوجه اردک زشت، جک و لوبیا سحرآمیز، شنل قرمزی، سیندرلا و دیو و دلبر را خواندیم. امروز داستان انگلیسی سوپ سنگی بخش آخر را میخوانیم این داستان دربارهی پسری است که خیلی گشنه است و با ترفندی با استفاده از سنگ خودش را سیر می کند این داستان یکی از داستان ها معروف است که در فرهنگ های مختلف استفاده شده است. این داستان بهصورت کلمه کلمه معنی نشده است پس برای یادگیری به کلمات آخر دقت کنید. در ادامه بخش آخر داستان را باهم میخوانیم.
متن انگلیسی داستان انگلیسی سوپ سنگی بخش آخر
Stone Soup / part 2
The old woman stared wide-eyed, astonished by what she was seeing. “What do you need?” she asked.
“If we had a little meat to add to the soup, it’d fix it right up. But since you don’t have anything to spare, I guess we’ll have to make do without it.” he explained.
“I think I have some leftover scraps of beef lying around” the old woman said, trying to hide her excitement. She ran and fetched them.
The beggar noticed that they were fresh, juicy cuts of the finest beef, and he added them to the soup. He sipped the soup again.
“It’s definitely better, but I still think it’s missing something. Usually, a soup this fine has vegetables in it. But since you don’t have anything to spare, I guess we’ll have to make do without them.” said the beggar.
“I think I might have a few tiny ones that rolled behind the cupboard” the old woman said, and once again scurried off to get them. She returned with a bushel of potatoes, carrots, and onions all fresh from the garden and bigger than any the beggar had seen before. He added them to the soup and sipped it again.
“Hmm.” said the beggar.
“How is it? Did it come out alright?” the old woman asked eagerly.
“Oh, the soups fine. Better than fine, actually. It’s just that when people eat fancy soup like this, it’s usually served with bread. But since you don’t have anything to spare, I guess we’ll have to do without it.” he replied.
“Now that you mention it, I think I have an old bread crust that is going stale.” said the old woman, and again she brought it to the beggar.
It was a loaf of soft and fluffy bread, still warm from the oven. He cut it in half and placed each piece in a bowl of soup. Together, they finished the whole pot, just as the beggar told her, it was the best meal the old woman had ever had. The beggar fished the stone out of the now empty pot and took off on the road again. The old woman never forgot the kind beggar who cooked her stone soup, and how all it cost her was a pot of water. She knew a good deal when she saw it.
شاید دوست داشته باشید
قلم نویسنده فرانسوی شارل پرو
متن فارسی داستان انگلیسی سوپ سنگی بخش آخر
پیرزن متعجب شد و گفت: “چه چیزی نیاز داری؟ “
مرد توضیح داد و گفت: “اگه مقداری گوشت بود که بشه به سوپ اضافه کرد خیلی خوب میشد اما از اونجایی که شما چیزی ندارید برای خوردن، خب مجبوریم بدون گوشت سوپ رو درست کنیم”.
پیرزن همانطور که سعی میکرد هیجانش را هم کنترل کند گفت: “اگه دروغ نگم فک کنم، یکم گوشت گاو تو یخچال داریم بذار بیارم.”
او رفت و گوشت را آورد. هنگامی که گوشت را آورد گدا متوجه شد که این گوشت، یک گوشت آبدار و تازه است و گوشت را به سوپ اضافه کرد. او دوباره سوپ را به هم زد و بعد گفت: “خب بهتر از قبل شد، اما هنوز یه چیز کم داره. معمولا این سوپ ها وقتی خوب میشن که سبزیجات هم توش داشته باشه، اما از آنجایی که شما چیزی ندارید خب باید بدون سبزیجات این سوپ رو درست کنم.”
پیرزن گفت: “من فکر میکنم که یک مقداری سبزیجات پلاسیده تو قفسه داشته باشم، بزار برم همونا رو بیارم.”
خانم بهسرعت رفت تا سبزیجات را بیاورد. او با بستهای از سیب زمینی، هویچ و پیاز تازه برگشت که همهی آنها تازه و بزرگ بودند، بهطوری که گدا تا به حال سبزیجاتی به این بزرگی ندیده بود.
گدا گفت:”همممممممممم”
پیرزن مشتاقانه و با هیجان گفت: “چطور شده؟؟ همه چیزش خوبه؟؟”
گدا پاسخ داد و گفت: “اوه این بهترین سوپی شده که تا حالا چشیده بودم. فقط این سوپ خوشمزه رو باید با نون خورد اما حیف که شما چیزی ندارید و مجبوریم بدون نون بخوریم.”
پیرزن گفت: “حالا که میگی، فک کنم یه قرص نون دارم که خشک شده، همونو میارم برات.”
او رفت و یک قرص نان نرم و تازه آورد که هنوز گرم بود. گدا نان را نصف کرد و کنار هر کاسه یک تکه گذاشت. دوتایی تمام قابلمه رو خوردند. همونطور که گدا گفت، سوپ خوشمزهای شده بود و پیرزن تا به حال شبیه آن سوپ را نخورده بود. گدا بعد از اینکه آشپزیش تمام شد، سنگ را از قابلمه درآورد و دور انداخت. پیرزن هم همیشه این لطف گدا را که برایش سوپ سنگی درست کرده بود، فراموش نکرد و خوشحال بود که تمام پولی که برای این غذا پرداخت کرده بود فقط یک قابلمه و آب بود. این بهترین معامله ای بود که تا بهحال انجام داده بود. 🙂
معنی لغات داستان انگلیسی سوپ سنگی بخش آخر
عبارت انگلیسی | معادل فارسی | مترادف انگلیسی |
astonished | متحیر | amazed |
explained | توضیح داد | said |
scraps | قطعه قطعه | slice |
beef | گوشت گاو | beef |
stale | کهنه | old |
cupboard | کابینت | closet |
scurried off | بسرعت حرکت کردن | scurried off |
spare | در ذخیره نگاه داشتن | spare |
mention | اشاره | gesture |
fluffy | نرم | smooth |
برای شنیدن تلفظ صحیح متن، داستان انگلیسی سوپ سنگی بخش آخر فایل زیر را دانلود کنید
(برای شنیدن صوت داستان،فایل پی دی اف رابازکنیدوبرروی علامت بلندگودوبارکلیک کنیدتاهمراه بامتن صدای آن را نیز داشته باشید.)
به امید فردایی روشن.
من می توانم…
روزهای زیبا در راه است…شرایط نمی تواند من را متوقف کند…
به امید فردایی روشن 🙂