داستان انگیزشی شماره 48 – تار عنکبوت

سلام به همه‌ی دوستان امیدوارم روزهای خوبی رو تجربه کرده باشید و روزهای خوبی را هم تجربه کنید، امروز داستان انگیزشی شماره 48 را باهم میخوانیم.


حدیث روز

پیامبر خدا صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله
مَن کان أکثرُ همّهِ نیلَ الشّهَواتِ نُزِعَ مِن قلبهِ حلاوهُ الإیمانِ؛

هر کس بیشترین همّ و غمش رسیدن به خواهشهاى نفسانى باشد، حلاوت ایمان از قلبش گرفته مى ‏شود.


داستان انگیزشی شماره 48

 

 

تار عنکبوت

مردی در جهنم بود که فرشته ای برای کمک به او آمد و گفت من تو را نجات می دهم برای اینکه تو روزی کاری نیک انجام داده ای فکر کن ببین آن را به خاطر می آوری یا نه؟

او فکر کرد و به یادش آمد که روزی در راهی که می رفت عنکبوتی را دید اما برای آنکه او را له نکند راهش را کج کرد و از سمت دیگری عبور کرد.


شاید دوست داشته باشید

Related Post

آینده شغلی مکانیک خودرو چگونه است؟

خودرو و خودروسازی یکی از صنعت های مهم در هر کشور می باشد، کارشناسان و متخصصان زیادی با این صنعت در ارتباطند. مکانیک خودرو یکی از این شغل ها می باشد. این شغل یکی از شغل های پردآمد است زیرا….

 


فرشته لبخند زد و بعد ناگهان تار عنکبوتی پایین آمد و فرشته گفت تار عنکبوت را بگیر و بالا برو تا به بهشت بروی. مرد تار عنکبوت را گرفت در همین هنگام جهنمیان دیگر هم که فرصتی برای نجات خود یافتند به سمت تار عنکبوت دست دراز کردند تا بالا بروند اما مرد دست آنها را پس زد تا مبادا تار عنکبوت پاره شود و خود بیفتد. که ناگهان تار عنکبوت پاره شد و مرد دوباره به سمت جهنم پرت شد فرشته با ناراحتی گفت تو تنها راه نجاتی را که داشتی با فکر کردن به خود و فراموش کردن دیگران از دست دادی. دیگر راه نجاتی برای تو نیست و بعد فرشته ناپدید شد.

هیچ وقت دیگران را فراموش نکنید.

خداهمیشه با ماست ❤️

به امید فردایی روشن 🙂

میتوانید این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط