به 97 همین داستان انگیزشی رسیدیم، امیدوارم از داستان های قبلی رضایت کافی داشته باشید، امروز داستانی را باهم میخوانیم داستانی زیبا از قنادی که مخصوص پولدار ها بود و طبع بلند صاحب قنادی در رفتار زیبایش با فقیری که به آنجا آمده بود باعث ناراحتی افراد آنجا شده بود که … ، پیشنهاد میکنم خودتان این داستان زیبا، داستان انگیزشی شماره 97 را مطالعه کنید.
حدیث روز
حضرت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف):
أنَا المََهدِیُّ، أنَا قائِمُ الزَّمانِ، أنَا الَّذی أمْلَأَها عَدْلاً کَما مُلِئَتْ (ظُلْماً وَ) جَوراً.
من مهدی هستم، منم قیامگر زمان، منم آنکه زمین را آکنده از عدل میسازد، آنچنان که از ستم پر شده است.
متن داستان انگیزشی شماره 97
قنادی
در بالاشهر یک قنادی مجلل افتاح می شود که با توجه به کیفیت شیرینی ها و قیمت بالای آن فقط قشر ثروتمند می توانستند از آنجا خرید کنند.؛ یروزی که مثل هرروز مشتریان در حال خرید شیرینی بودند، مردی با سرو وضع نچندان خوب به قنادی آمد، مرد از جیبش یک سکه بکه تها دارایی اش بود را از جیبش بیرون می آورد و میگوید، این همه دارایی من است به این مقدار بهم شیرینی بدهدهید، مدیر قنادی با دیدن این صحنه جلو می آید و به مرد تعظیم می کند و با لبخندی مهربانانه حال و احوالش را می پرسد و می گوید:
شاید دوست داشته باشید
اگر ۲ گرم از عصاره آبی آن را به طور معمول یا به صورت قرص درآورید و مصرف کنید و یا ده تا سی قطره از عصاره الکلی آن را بخورید…
قربان! خیلی خوش اومدید و قنادی ما رو مزین فرمودید … پولتون رو بردارید و هر چقدر شیرینی دوست دارید انتخاب کنید!! امروز مجانیه اینجا … مردمان حاضر از این رفتار مدیر ناراحت می شوند و می گویند ما همیشه از اینجا خرید می کنیم اما این رفتار را با ما نداشته اید، اما الان چرا این رفتار را کردید اونم با فردی که پول خرید حتی یک دانه شیرینی ندارد، مدیر قنادی با لحنی آرام و متین گفت: شما هم اگه مثل این آقا تمام داراییتون رو میذاشتین رو میز، جلوتون تعظیم میکردم!!
امیدوارم از این داستان زیبا لذت برده باشید…
خدا همیشه با ماست ❤️
به امید فردایی روشن 🙂
من می توانم…
روزهای زیبا در راه است…شرایط نمی تواند من را متوقف کند…
به امید فردایی روشن 🙂