داستان انگیزشی شماره 24 – آدم های تأثیر گذار

همه‌ی ما آدما تو زندگی هایمان افراد تاثیر گذاری در رندگی هایمان داریم، پدر، مادر، برادر و خواهر و شاید هم دوست و همکار میتوانند تاثیرگذار باشند در پیشرفت ما پس اگر این تاثیر گذاری آن ها را مثبت قلمداد میکنید حتما از آن ها تشکر کنید نشان بدهید که برای شما مهم هستند حضورشان قطعا این کار بااعث بهبود رابطه های شما می شود. داستان انگیزشی شماره 24 هم درباره طرح جالب یک معلم که به نجات یک کودک منتهی می شود، دعوت میکنم شما را تا باهم بیست و چهارمین داستان انگیزشی را باهم بخوانیم.


حدیث روز

أمیرُالمُومِنِینَ (ع):
أجُزِ المُسِیء بِثَوَابِ المُحسِنِ

با پاداش دادن به نیکوکار، بدکار را از بدی بازدار


متن داستان انگیزشی شماره 24

 

 

آدم های تاثیرگذار

آموزگار تصمیم گرفت که از دانش آموزان به شیوه‌ی جالبی قدردانی کند. او دانش آموزان را جلوی کلاس می آورد و چگونگی اثر گذاری آن ها بر خودش را بازگو کرد. آنگاه به سینه هر یک از آن ها روبانی آبی رنگ می‌زد که روی آن با حروف طلایی نوشته شده بود:

“من آدم تاثیر گذاری هستم”

آموزگار به هر دانش آموز سه ربان اضافی داد و از آن ها خواست که مراسم قدردانی را گسترش دهند. یکی از بچه سراغ مدیر جوان شرکتی رفت و از او به خاطر کمکی که در برنامه ریزی شغلی به وی کرده بود، قدر دانی کرد و یکی از روبان های آبی را به پیراهنش زد و دو روبان دیگر را به او داد. مدیر جوان چند ساعت بعد به دفتر رئیسش که به بدرفتاری با کارمندانش شهرت داشت، رفت و به او گفت که صمیمانه او را به خاطر نبوغ کاری اش تحسین می کند،  سپس یکی از رویان های آبی را روی یقه کت رئیسش چسباند و آخرین روبان را به او داد.

آن شب رئیس به خانه آمد و در کنار پسر 14 ساله اش نشست و به او گفت: امروز یکی از کارمندانم به من گفت که مرا بخاطر نبوغ کاری ام تحسین می کند و روبانی آبی به من داد که روی آن نوشته شده بود:

“من آدم تاثیر گذاری هستم”

او یک روبان اضافی بمن داد و از من خواست از کس دیگری قدر دانی کنم. هنگامی که داشتم به سمت خانه می آمدم، فکر میکردم که روبان را به چه کسی بدهم و به یاد تو افتادم.

Related Post

شاید دوست داشته باشید

داستان کوتاه انگلیسی

خواندن داستان کوتاه انگلیسی ، ذهن شما را بروی یک دنیای خارق‌العاده باز می‌کند و شما را به سطح جدیدی از یادگیری زبان انگلیسی می‌رساند.یادگیری زبان از این راه شاید روش آهسته‌ای به نظر برسد، اما…

 


من میخواستم از تو قدر دانی کنم، مشغله کاری من بسیار زیاد است و وقتی شب ها به خانه می‌آیم توجه زیادی به تو نمی کنم… اما امشب می خواهم کنارت بنشنیم و به تو بگویم که چقدر برایم عزیزی و می خواهم بدانی که تو بر روی زندگی من تاثیر گذار بوده ای و روبان آبی را به پسرش داد.

پسر که کاملا شگفت زده شده بود به گریه افتاد، به پدر نگاه کرد و با صدای لرزان گفت: من میخواستم امشب خودکشی کنم، اصلا فکر نمیکردم که وجود من برایتان اهمیتی داشته باشد…!

فردا که رئیس به اداره آمد، آدم دیگری شده بود. او دیگر سر کارمندان غر نمیزد و طوری رفتار میکرد که همه کارمندان بفهمند که چقدر برروی او تاثیر گذار بوده اند.

حتما قرار نیست که روبان آبی با نوشته طلایی دستمون باشه، ما میتوانیم با یک پیامک هم از عزیزانمون تشکر کنیم و از آنها بخواهیم از عزیزانشون تشکر کنند میبینید که این محبت ها بخودتان هم بر میگردد. امیدوارم از داستان انگیزشی شماره 24 لذت برده باشید.1

باهم مهربان باشیم 🌺

خدا همیشه با ماست ❤️

به امید فردایی روشن 🙂

میتوانید این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط