خیلی وقتها فکر میکنیم که با دعوا و عصبانیت و جروبحث کارها پیش میرود و انتظار هم داریم که بااینوجود بقیه هم با ما مهربان باشند، خیلی وقتها طوری با شما رفتار میشود که شما با بقیه رفتار میکنید. در ادامه باهم داستان انگیزشی شماره 12 را باهم میخوانیم.
حدیث روز
أمیراُلمُؤمنینَ عَلی (ع):
لاتُواخِ مَن یَستُرُ مَناقِبکَ وَ یَنشُرُ مَثالِبَکَ
باکسی که خوبیهایت را میپوشاند و عیبهایت را آشکار میکند برادری نکن.
متن داستان انگیزشی شماره 12
مادر شوهر
دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت. اما نمیتوانست با مادر شوهر کنار بیاید و هرروز باهم جروبحث میکردند. عاقبت دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدر بود، رفت از او تقاضا کرد که سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهر را بکشد. داروساز گفت که اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه شک میکنند. پس معجونی به دختر داد و گفت که هرروز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم کم کم در او اثر کند و او را بکشد و به او توصیه کرد که در این مدت با مادر شوهر مهربان باشد تا کسی شک نکند. دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت. او هرروز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر میریخت و با مهربانی به او میداد.
شاید دوست داشته باشید
کیک فنجانی یکی از مناسبترین گزینهها برای پذیرایی از مهمان است و بدون فر تهیه میشود. این کیک یکی از…
هفتهها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر شد. یک روز دختر نزد داروساز رفت و گفت: دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم، حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمیخواهد که بمیرد، خواهش میکنم داروی دیگر به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کنم.
داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش، آن معجونی که به تو دادم سم نبود، سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بین رفته است.
بیایید باهم مهربان باشیم، قطعاً رفتار دیگران نی با ما همین خواهد بود.
خدا همیشه با ماست ❤️
به امید فردایی روشن 🙂
من می توانم…
روزهای زیبا در راه است…شرایط نمی تواند من را متوقف کند…
به امید فردایی روشن 🙂