داستان انگیزشی شماره 110 – مرد نابینا

سلام به همه همراهان عزیز، امروز داستان انگیزشی شماره 110 را باهم میخوانیم، داستانی درباره‌ی مرد نابینا و نقاش خلاق که دید باز و متفاوتی دارد دعوت میکنم این داستان زیبا را باهم بخوانیم.


حدیث روز

حدیث قدسی:
لَا یَسَعُنِی أرْضِی وَلا سَمائِی وَلکِن یَسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ.

من در زمین و آسمانم نمی‌گنجم؛ ولی قلب بندۀ مؤمنم مرا در خود جای می‌دهد.


متن داستان انگیزشی شماره 110

مرد نابینا

روزی مردی نابینا روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید. نقاش خلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود.

او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است.


شاید دوست داشته باشید

تکواندو چگونه ورزشی است؟

تکواندو یکی از ورزش های رزمی و المپیکی است که در میان سایر رشته های رزمی بیشترین تعداد ورزشکار را به خود اختصاص داده است. خواستگاه تکواندو کشور…

Related Post


مرد کور از صدای قدمهای او نقاش را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید که بر روی آن چه نوشته است؟

نقاش نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد : امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!

بیاید نگاه خود را به دنیا عوض کنیم و از جملاتی استفاده کنیم که تاثیر مثبت بسیاری دارند.

خدا همیشه یا ماست ❤️

به امید فردایی روشن 🙂

میتوانید این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

مشاهده کامنت ها (3)

  • متشکر از محتوای مفید سایتتون سال خوبی رو براتون آرزومندم

    • سلام، متشکر و ممنونم از شما و همراهیتون… همچنین برای شما هم سال خوبی باشه...

پست های مرتبط