داستان انگیزشی شماره 75 دربارهی وزیری عاقل است که بندگی پادشاه خود را ترک کرد و به بندگی خدا روی آورد در این بین پادشاه از او پرسید دلیل کارش را که جواب های وزیر بسیار جالب توجه بود، در ادامه دعوت میکنم که این داستان زیبا را باهم بخوانیم…
حدیث روز
امام علی (ع):
وَبِمَهْدِیِّنا تَنْقَطِعُ الحُجَجُ، فَهُوَ خاتَمُ الأئِمَّهِ وَمُنْقِذُ الأمَّهِ وَمُنْتَهَی النُّورِ وَغامِضُ السِّرِّ.
با مهدیِ ما حجّتها گسسته میشود؛ او پایانبخش سلسلۀ امامان، نجاتبخش امّت و اوج نور است و رازی پیچیده دارد.
متن داستان انگیزشی شماره 75
بندگی خدا
پادشاهی را وزیری عاقل بود از وزارت دست برداشت. پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟ گفتند از وزات دست برداشته و به عبادت خدا مشغول شده است. پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟
گفت از پنج سبب:
اول: آنکه تو نشسته می بودی و من به حضور تو ایستاده می ماندم اکنون بندگی خدایی می کنم که مرا در وقت نماز هم، حکم به نشستن می کند.
دوم: آنکه طعام می خوردی و من نگاه می کردم اکنون رزاقی پیدا کرده ام که او نمی خورد و مرا می خوراند.
سوم: آنکه تو خواب می کردی و من پاسبانی می کردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمی خوابد و مرا پاسبانی می کند.
شاید دوست داشته باشید
امروز می خواهیم یک نوع مرغ شکم پر رو به شما آموزش بدهیم که امیدوارم از طعم و مزه آن لذت ببرید. نکته مهم برای تهیه مرغ شکم پر…
چهارم: آنکه می ترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید.
پنجم: آنکه می ترسیدم اگر گناهی از من سرزند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که گناهانم را میبخشاید. خدایا ما را یک لحظه به حال خود وامگذار…
خدا همیشه با ماست
به امید فردایی روشن 🙂
من می توانم…
روزهای زیبا در راه است…شرایط نمی تواند من را متوقف کند…
به امید فردایی روشن 🙂