داستان انگیزشی شماره 74 – گرفتن دست

آرزوی ما این است که خدا دستمان را بگیرد، آیا می دانید فرق اینکه ما دست خدا را بگیریم و همراه او باشیم تا اینکه او همراه ما باشد در چیست؟ پیشنهاد میکنم تا داستان انگیزشی شماره 74 را بخوانید تا این موضوع را بهتر درک کنید. شمارا دعوت میکنم تا این داستان زیبا را باهم بخوانیم.


حدیث روز

امام هادى (ع):
مَن کانَ عَلَی بَیِّنَهٍ مِن رَبِّهِ هانَت عَلَیهِ مَصائبُ الدُّنیا ولَو قُرِضَ و نُشِرَ.

هر که در راه روشن پروردگارش باشد، مصائب دنیا بر وی سبک آید؛ اگر چه با قیچی یا ارّه قطعه قطعه‌اش کنند.


متن داستان انگیزشی شماره 74

 

 

دختری با پدرش می‌خواستند از یک پُل چوبی رد شوند. پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم. دختر رو به پدر کرد و گفت: من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر. پدر گفت: چرا؟ چه فرقی میکند؟ مهم این است که دستم را بگیری و با هم رد شویم. دخترک گفت: فرقش این است که اگر من دست تو را بگیرم ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم، اما تو اگر دست مرا بگیری هرگز آن را رها نخواهی کرد…


شاید دوست داشته باشید

Related Post

چرا مصرف بیش از حد قند خطرناک است؟

هر چه مصرف بیش از حد قند بیشتر شود، میل به آن بیشتر می‌شود؛ این امر مصرف بیشتر را در پی دارد و به یک چرخه اعتیادآور تبدیل می شود. این حالت فقط به دلیل این نیست که پرز چشایی شما به آن عادت کرده بلکه به این دلیل است که …


این دقیقا مانند داستان رابطه‌ی ما با خداوند است، هرگاه ما دست او را بگیریم ممکن است با هر غفلت و ناآگاهی دستش را رها کنیم، اما اگر از او بخواهیم دست ‌مان ما را بگیرد، هرگز دست ‌مان را رها نخواهد کرد! و این یعنی عشق…

امیدوارم خدا دست همه را بگیرد 🌺

خدا همیشه با ماست ❤️

به امید فردایی روشن 🙂

میتوانید این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید

مشاهده کامنت ها (2)

پست های مرتبط