در پست های قبل داستان های زیادی را باهم خواندیم از جمله زندگینامه نیوتن و هیولا در رختآویز را باهم خواندیم در این پست داستان معروف جوجه اردک زشت را برای شما مهیا کرده ایم امیدوارم با روش و تکنیک های که در پست های قبل داشتیم این داستان را بخوانید. با ما همراه باشید.
متن انگلیسی داستان جوجه اردک زشت
The ugly duckling
Mummy Duck lived on a farm. In her nest, she had five little eggs and one big egg. One day, the five little eggs started to crack. Tap, tap, tap! Five pretty, yellow baby ducklings came out.
Then the big egg started to crack. Bang, bang, bang! One big, ugly duckling came out. ‘That’s strange,’ thought Mummy Duck.
Nobody wanted to play with him. ‘Go away,’ said his brothers and sisters. ‘You’re ugly!’
The ugly duckling was sad. So he went to find some new friends.
‘Go away!’ said the sheep. ‘Go away!’ said the cow. ‘Go away!’ said the horse.
No one wanted to be his friend. It started to get cold. It started to snow! The ugly duckling found an empty barn and lived there. He was cold, sad and alone.
Then spring came. The ugly duckling left the barn and went back to the pond.
He was very thirsty and put his beak into the water. He saw a beautiful, white bird! ‘Wow!’ he said. ‘Who’s that?’
‘It’s you,’ said another beautiful, white bird.
‘Me? But I’m an ugly duckling.’
‘Not any more. You’re a beautiful swan, like me. Do you want to be my friend?’
‘Yes,’ he smiled.
All the other animals watched as the two swans flew away, friends forever.
متن فارسی داستان جوجه اردک زشت
جوجه اردک زشت
اردک مادر در مزرعه ای زندگی می کرد. در لانه اش، او پنج تخم کوچک و یک تخم بزرگ داشت. یک روز، پنج تخم کوچک شروع به ترک خوردن کردند. ترق، ترق، ترق! پنج جوجه اردک کوچولوی زرد و زیبا از آنها بیرون آمدند.
بعد تخم بزرگ شروع به ترک خوردن کرد. بنگ، بنگ، بنگ! جوجه اردک بزرگ زشتی از آن بیرون آمد. اردک مادر با خودش فکر کرد: “عجیبه.” هیچ کس دوست نداشت با او بازی کند. خواهر و برادرهایش به او می گفتند “از اینجا برو.” تو زشتی!”
جوجه اردک زشت غمگین بود. پس رفت تا دوستان جدیدی پیدا کند. گوسفندگفت: “از اینجا برو!” گاوگفت: “از اینجا برو!” اسب گفت: “از اینجا برو!” هیچ کس نمی خواست با او دوست شود. کم کم هوا سرد شد. برف شروع به باریدن کرد. جوجه اردک زشت انباری خالی پیدا کرد و آنجا ماند. سردش شده بود و غمگین و تنها بود.
سپس بهار از راه رسید. جوجه اردک زشت از انبار بیرون رفت و به برکه برگشت. خیلی تشنه بود و منقار خود را در آب فرو برد. او پرنده ای زیبا و سفید بود! او گفت: “وای! اون کیه؟”پرنده سفید زیبای دیگری گفت: “اون تویی.”
“من؟ ولی من که یه جوجه اردک زشتم.” دیگه نیستی. تو هم مثل من یه قوی زیبا هستی.” دوست داری با من دوست بشی؟” او لبخندی زد و گفت: “آره.”
همه حیوانات دیگر پرواز به دور دست دو قو را تماشا کردند، دوستان همیشگی
معنی لغات جوجه اردک زشت
مترادف انگلیسی | معادل فارسی |
عبارت انگلیسی |
red shank | اردک |
Duck |
rattle | تق تق |
crack |
beautiful | قشنگ |
pretty |
hideous | زشت |
ugly |
mutton | گوسفند |
sheep |
springtime | بهار |
spring |
athirst | تشنه |
thirsty |
swan | قوها |
swans |
evermore | برای همیشه |
forever |
برای شنیدن تلفظ صحیح متن انگلیسی فایل زیر را دانلود کنید
(برای شنیدن صوت داستان،فایل پی دی اف رابازکنیدوبرروی علامت بلندگودوبارکلیک کنیدتاهمراه بامتن صدای آن را نیز داشته باشید.)
به امید فردایی روشن.
من می توانم…
روزهای زیبا در راه است…شرایط نمی تواند من را متوقف کند…
به امید فردایی روشن 🙂
مشاهده کامنت ها (3)
بابت این داستان خیلی ممنون...برای کلاس های زبان انگلیسی به یه متن سبک برای حفظ کردن نیاز داشتم و این همونی بود که دنبالش بودم !
ممنون از شما که وقتتون رو به سایت ویکی ووک اختصاص دادید
دمتون گرم من واس کلاس طبانم دنبال همیچین داستانی یودم