در پستهای قبل داستان کوتاه انگلیسی همچون خرگوش و لاکپشت، جوجه اردک زشت، جک و لوبیا سحرآمیز، شنل قرمزی، سیندرلا و دیو و دلبر را خواندیم. امروز داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها بخش آخر را میخوانیم این داستان دربارهی کفاشی است که بسیار تنگ دست است و زندگی سختی دارد که اتفاق بسیار جالبی برای او می افتد که زندگیش تغییر میکنه. این داستان بهصورت کلمه کلمه معنی نشده است پس برای یادگیری به کلمات آخر دقت کنید.
اگر میخواهید بخش قبل داستان را بخوانید به لینک زیر بروید.
داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها
داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها بخش دوم
داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها بخش سوم
نکته: فایل صوتی داستان بصورت کامل می باشد.
متن انگلیسی داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها بخش آخر
“They must get cold at night and when winter comes I hate to think of how cold they will be,” said Mary almost crying at the thought. Then, Mary thought of the curtains that hung in their bedroom and how beautiful and soft they were and she realized that they would make a good fabric for clothing. And so, she took down the curtains and with a needle and thread she began to make an outfit for each of the two elves.
She made two shirts, two pairs of pants, two pairs of slippers, two coats, two pairs of gloves, two scarves, and two hats. That day, the shoemaker sold the four pairs of shoes and used the money from the sales to buy enough leather to keep him in business for a few weeks.
When night came and it was very late, the shoemaker and his wife went down to the shop and laid out the clothes that Mary had made for the elves on the workbench.
Then, they hid behind the armchair and waited. When the elves finally arrived, they saw the clothes on the workbench and began to dance in joy. They dressed quickly and zoomed out of the shop. From that moment on, life was always good for the shoemaker and his wife. They were never poor or hungry again and they never forgot the kind elves who helped them They lived happily ever after.
شاید دوست داشته باشید
سینهپهلو در اثر عفونت ریهها ایجاد میشود. عفونت، بیشتر کیسههای هوایی موجود در ریه و به میزان کمتری مجاری هوایی انتقالدهندهی هوا به ریهها را…
متن فارسی داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها بخش آخر
مری همینطور که اشکاش سرازیر میشد گفت: “آنها حتما شب ها سرما میخورند، واییی نمیخوام فکر کنم که تو زمستون چکار میکنن از سرما” بعدش مری به پرده ای که تو ا تاق خواب آویزان شده بود فکر کرد که بسیار زیبا و نرم بود و واقعا مناسب درست کردن لباس بود. پس تصمیم گرفت که پرده رو بکند و با نخ و سوزن شروع به درست کردن لباس برای کوتوله ها کند.
او دوتا لباس و شلوار زیبا همراه با دو جفت دستکش و کت و کلاه برای آنها درست کرد. اون روز، کفاش چهارتا کفش رو فروخت و از پولش برای یک هفته کار چرم خرید.
وقتی که پاسی از شب گذشته بود، کفاش و همسرش به مغازه رفتند و لباس ها برای کوتوله ها گذاشتند.
بعدش آنها، رفتند و پشت صندلی قائم شدند و منتظر ماندند، وقتی کوتوله ها رسیدند لباس ها را دیدند و از شادی شروع به رقصیدن کردند، آنها بهسرعت لباس ها را پوشیدند و بسرعت مغازه را ترک کردند. اون لحظه یکی از بهترین لحظه های کوتوله ها و کفاش رقم خورد.آنها هیچ وقت طعم بی پولی و فقر را در زندگی نچشیدند و همچنین همیشه لطف کوتوله ها را به یاد داشتند و با خوشی کنار هم زندگی کردند
معنی لغات داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها بخش آخر
عبارت انگلیسی | معادل فارسی | مترادف انگلیسی |
curtains | پرده ها | pall |
hung | آویزان شدن | flaccid |
realized | پی بردن | find out |
slippers | دمپایی | sandal |
scarves | روسری | muffler |
برای شنیدن تلفظ صحیح متن، داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها بخش آخر فایل زیر را دانلود کنید
دانلود فایل PDF همراه با صوت بخش اول
داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها بخش اول
دانلود فایل PDF همراه با صوت بخش دوم
داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها بخش دوم
دانلود فایل PDF همراه با صوت بخش سوم
داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها بخش سوم
دانلود فایل PDF همراه با صوت بخش آخر
(برای شنیدن صوت داستان،فایل پی دی اف رابازکنیدوبرروی علامت بلندگودوبارکلیک کنیدتاهمراه بامتن صدای آن را نیز داشته باشید.)
به امید فردایی روشن.
من می توانم…
روزهای زیبا در راه است…شرایط نمی تواند من را متوقف کند…
به امید فردایی روشن 🙂