امروز داستان انگیزشی شماره 88 را باهم میخوانیم داستانی زیبا که امیدوارم آنچه که لازم است را از این داستان زیبا برداشت کنید.
حدیث روز
امام على (ع) :
لا تَطْلُبْ سُرعَهَ العَمَلِ و اطْلُبْ تَجوِیدَهُ؛ فإنَّ الناسَ لا یَسألُونَ: فی کَم فَرَغَ مِنَ العَمَلِ، إنّما یَسألُونَ عَنْ جَوْدَهِ صَنعَتِهِ.
در پی سرعت عمل مباش، بلکه به دنبال خوب انجام دادن آن باش، زیرا مردم نمی پرسند در چه مدت کار را به سرانجام رساند، بلکه از کیفیت انجام آن می پرسند.
متن داستان انگیزشی شماره 88
درویش
درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت : این اشاره های تو برای چه بود ؟
درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه میخواهی ؟
درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت .
شاید دوست داشته باشید
وانکامیسین یکی دیگر از داروهای آنتی بیوتیک است که در درمان عفونتهای استافیلوکوکی مقاوم، کولیت با غشاء کاذب، انتروکولیت استافیلوکوکی، پیشگیری از…
خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد !
پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !
روزگاری سپری شد.
درویش جهت تشکر نزد خان رفت
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشا رهای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛
کریم فقط خداست
که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست .
کریم فقط خداست
خدا همیشه با ماست
به امید فردایی روشن 🙂
من می توانم…
روزهای زیبا در راه است…شرایط نمی تواند من را متوقف کند…
به امید فردایی روشن 🙂