در پست های قبل داستان های کوتاه هملت و مکبث رو با هم خواندیم امروز در ادامه داستان ها یک داستان دیگر از داستان های شکسپیر ، داستان رومئو و ژولیت، را انتخاب کردیم در ادامه این داستان را باهم میخوانیم
متن انگلیسی داستان رومئو و ژولیت
Romeo and Juliet
Many years ago in Verona, Italy, there were two families.
“We are the Capulets.”
“We are the Montagues.”
These families are always fighting. The Montagues have a son, Romeo. The Capulets have a daughter, Juliet.
One night the Capulets have a party and Romeo goes. He meets Juliet and they fall in love. Juliet’s cousin, Tybalt, sees Romeo and is very angry.
“He’s a Montague! Get him!”
“Oh Romeo, why are you a Montague?”
Romeo and Juliet talk and decide to get married.
They know that their families will be very angry so they go to Friar Lawrence and are married in secret.
The next day, Tybalt sees Romeo. He is still angry with Romeo and wants to fight him. Romeo doesn’t want to fight but his best friend, Mercutio, does.
“If you won’t fight him, I will!”
Mercutio fights Tybalt. Tybalt kills Mercutio ! Romeo is so upset he fights Tybalt and kills him too!
The Prince of Verona is very angry and sends Romeo away. Juliet goes to Friar Lawrence for help.
“Here is a special drink. You will sleep for two days. Your family will think you are dead but you will wake up. Then you and Romeo can be free together.”
Friar Lawrence sends Romeo a letter to tell him the plan. But Romeo doesn’t get the message. He hears that Juliet is dead!
Romeo is so upset he buys some poison and goes to see Juliet.
“Now I will stay with you forever.”
Too late, Juliet wakes up! She sees what happened.
“Oh no! You didn’t leave any poison for me but here is your knife.”
Romeo and Juliet are both dead. Friar Lawrence tells the Capulets and Montagues what happened. They are so sad they agree not to fight any more.
متن فارسی داستان رومئو و ژولیت
رومئو و ژولیت
سالها پیش در شهر ورونا در ایتالیا دو خانواده زندگی میکردند.
“ما خانواده کاپیولت هستیم.”
“ما هم خانواده مونتگیو هستیم.”
این دو خانواده همیشه در حال جنگودعوا هستند. مونتگیوها پسری به اسم رومئو دارند. کاپیولتها دختری به اسم ژولیت دارند.
شبی کاپیولتها مهمانی میدهند و رومئو به آنجا میرود. او ژولیت را میبیند و آنها عاشق هم میشوند. تیبالت پسرعموی ژولیت رومئو را میبیند و بسیار عصبانی میشود.
“او از مونتگیوهاست. بگیریدش!”
“آه رومئو تو چرا از مونتگیو هستی!”
رومئو و ژولیت با هم حرف میزنند و تصمیم میگیرند ازدواج کنند. آنها میدانند خانوادههایشان خیلی عصبانی خواهند شد، پس پیش راهب لارنس میروند و پنهانی ازدواج میکنند.
فردای آن روز تیبالت رومئو را میبیند. هنوز از دست رومئو عصبانی است و میخواهد با او دعوا کند. رومئو نمیخواهد با او درگیر شود اما بهترین دوستش قصد دعوا دارد. “اگر تو نمیخواهی دعوا کنی من بهجایت دعوا میکنم.”
مرکوتیو با تیبالت درگیر میشود. تیبالت مرکوتیو را میکشد. رومئو به حدی ناراحت میشود که با تیبالت درگیر شده و او را میکشد!
شاهزادهی ورونا بسیار خشمگین شده و رومئو را تبعید میکند. ژولیت برای کمک پیش راهب لارنس میرود.
راهب لارنس به رومئو میگوید: “این را بگیر. یک شربت جادویی است. دو روز تو را به خواب میبرد. خانوادهات فکر میکنند تو مردهای اما تو از خواب بیدار میشوی. پسازآن میتوانید آزادانه با هم زندگی کنید.”
راهب لارنس نامهای برای رومئو مینویسد تا از نقشه با خبرش کند. اما نامه به دست رومئو نمیرسد. او میشنود که ژولیت مرده است!
رومئو به حدی غمگین است که زهر میخرد و به دیدن ژولیت میرود.
رومئو به ژولیت میگوید: “حالا تا ابد با تو خواهم بود.” و زهر را سر میکشد.
ژولیت چشم باز میکند! دیگر دیر شده. او میبیند که چه اتفاقی افتاده است.
“نه نه! همه زهر را خوردهای و چیزی برای من نمانده اما چاقویت اینجاست.”
رومئو و ژولیت هر دو میمیرند. راهب لارنس به خانواده کاپیولت و مونتگیو میگوید که چه اتفاقی افتاده است. آنها به حدی غمگین میشود که توافق میکنند دیگر جنگودعوا را کنار بگذارند.
معنی لغات داستان رومئو و ژولیت
لغات انگلیسی |
معادل فارسی | مترادف انگلیسی |
Fight |
مبارزه کردن | combat |
Daughter |
دختر | girl |
Party |
مهمانی | junta |
Cousin |
خاله زاده(بچه فامیل درجه یک) | cousin |
Marry |
ازدواج کردن | join |
Secret |
راز | mystery |
Together |
با یکدیگر | vis-a-vis |
Upset |
ناراحت | inconvenient |
wakes up |
بیدار شدن | rouse |
Agree |
موافق | consent |
برای شنیدن تلفظ صحیح متن انگلیسی فایل زیر را دانلود کنید
(برای شنیدن صوت داستان ، فایل پی دی اف را باز کنید و برروی علامت بلندگو دوبار کلیک کنید تا همراه با متن صدای آن را نیز داشته باشید. موفق باشید.)
به امید فردایی روشن.
من می توانم…
روزهای زیبا در راه است…شرایط نمی تواند من را متوقف کند…
به امید فردایی روشن 🙂
مشاهده کامنت ها (2)
سلام خیلی ممنون
من خیلی دونبال خلاصه داستان می گشتم و پیداش نمی کردم
که بالاخره تو سایت شما پیدا کردم
تشکر از شما کاربر گرامی برای اینکه سایت ما رو انتخاب کردید و فقط گذاشتید.
تلاش میکنیم هر روز بهتر از دیروز باشیم و اطلاعات کاربردی رو در سایت منتشر کنیم.