در پست های قبل داستان های خواندیم از قبیل قضاوت عجولانه و معجزه در این پست نیز داستان کوتاه انگلیسی خرگوش و لاک پشت میخوانیم.
متن انگلیسی داستان کوتاه انگلیسی خرگوش و لاک پشت
The Tortoise and the Hare
A speedy hare lived in the woods. She was always bragging to the other animals about how fast she could run.
The animals grew tired of listening to the hare. So one day, the tortoise walked slowly up to her and challenged her to a race. The hare howled with laughter.
“Race you? I can run circles around you!” the hare said. But the tortoise didn’t budge. “OK, Tortoise. You want a race? You’ve got it! This will be a piece of cake.” The animals gathered to watch the big race.
A whistle blew, and they were off. The hare sprinted down the road while the tortoise crawled away from the starting line.
The hare ran for a while and looked back. She could barely see the tortoise on the path behind her. Certain she’d win the race, the hare decided to rest under a shady tree.
The tortoise came plodding down the road at his usual slow pace. He saw the hare, who had fallen asleep against a tree trunk. The tortoise crawled right on by.
The hare woke up and stretched her legs. She looked down the path and saw no sign of the tortoise. “I might as well go win this race,” she thought.
As the hare rounded the last curve, she was shocked by what she saw. The tortoise was crossing the finish line! The tortoise had won the race!
The confused hare crossed the finish line. “Wow, Tortoise,” the hare said, “I really thought there was no way you could beat me.” The tortoise smiled. “I know. That’s why I won.”
متن فارسی داستان کوتاه انگلیسی خرگوش و لاک پشت
لاکپشت و خرگوش
خرگوشی پرسرعت در جنگل زندگی میکرد. او همیشه درباره سرعت دویدنش برای حیوانات دیگر رجز میخواند.
حیوانات از گوش دادن به حرفهای خرگوش خسته شده بودند. به همین خاطر روزی از روزها لاکپشت آرامآرام پیش او رفت و او را به مسابقه دعوت کرد. خرگوش با خندهای فریاد زد.
خرگوش گفت: «با تو مسابقه بدم؟ من تو رو بهراحتی میبرم!» اما نظر لاکپشت عوض نشد. «باشه لاکپشت. می خوای مسابقه بدی؟ این واسه من مثه آب خوردنه.» حیوانات برای تماشای مسابقه بزرگ جمع شدند.
آنها مسابقه را با سوت همراهان شروع کردند. خرگوش مسیر را با حداکثر سرعت میدوید درحالیکه لاکپشت بهکندی از خط شروع مسابقه دور میشد.
خرگوش مدتی دوید و به عقب نگاه کرد. او دیگر نمیتوانست لاکپشت را پشت سرش در مسیر ببیند. او که از برنده شدن خود مطمئن بود، خرگوش تصمیم گرفت در سایهی یک درخت کمی استراحت کند.
لاکپشت با سرعت همیشگیاش آهستهآهسته از راه رسید. او خرگوش را دید که کنار تنهی درختی به خواب رفته است. لاکپشت درست از کنارش رد شد.
خرگوش از خواب بیدار شد و پاهایش را کشید. مسیر را نگاه کرد و اثری از لاکپشت ندید. با خودش فکر کرد «من باید برم و این مسابقه رو هم برنده بشم.»
وقتی خرگوش آخرین پیچ را رد کرد، ازآنچه میدید تعجب کرد. لاکپشت داشت از خط پایان رد میشد! لاکپشت مسابقه را برد!
خرگوش سردرگم از خط پایان رد شد. خرگوش گفت: «وای لاکپشت، من واقعاً فکر نمیکردم تو بتونی منو شکست بدی.» لاکپشت لبخندی زد و گفت: «می دونم. واسه همین بود که من برنده شدم.»
معنی لغات داستان کوتاه انگلیسی خرگوش و لاک پشت
عبارت انگلیسی | معادل فارسی | مترادف انگلیسی |
Tortoise | لاک پشت | turtle |
Hare | خرگوش | rabbit |
bragging | رجزخوانی | boast |
race | مسابقه | competition |
howled | فریاد | yell |
whistle | سوت | catcall |
shady | سایه دار | shadowy |
برای شنیدن تلفظ صحیح متن انگلیسی فایل زیر را دانلود کنید
(برای شنیدن صوت داستان،فایل پی دی اف رابازکنیدوبرروی علامت بلندگودوبارکلیک کنیدتاهمراه بامتن صدای آن را نیز داشته باشید.)
به امید فردایی روشن.
من می توانم…
روزهای زیبا در راه است…شرایط نمی تواند من را متوقف کند…
به امید فردایی روشن 🙂