در پست های قبل داستان های کوتاه از جمله رومئو و ژولیت و مکبث را با یکدیگر خواندیم در این پست قصد داریم ، داستان کوتاه انگلیسی جورج و اژدها را باهم بخوانیم با ما همراه باشید.
متن انگلیسی داستان کوتاه انگلیسی جورج و اژدها
Once upon a time there was a brave knight called George. George had lots of adventures as he travelled by horse across many lands.
One day he came to a small village and met a man who lived in a cave next to the village.
The hermit told the knight about the awful things that were happening there. A terrible dragon had come to live in the lake and attacked the village every day.
The villagers didn’t know what to do. First, they gave the dragon all their food, but the dragon just took the food and still attacked the village.
So then the villagers gave the dragon all the animals from their farms. The dragon took all the animals, but continued to attack the villagers.
So then they gave the dragon all their gold and jewels. The dragon took all their money, but still was not satisfied.
The king sent his army to try and capture the dragon, but the dragon was too strong and the knights of the army were too scared and they ran away.
With nothing left to give, the king could only think of one thing to help protect his people. He sent his only daughter, the princess, to the lake to wait for the dragon.
When George heard this he rode as fast as he could to the lake. Just then the dragon jumped out from the lake and was going to eat the princess.
George attacked the dragon. He fought very bravely, won the fight and killed the dragon. George and the princess returned to the village and everyone was very pleased that they would have no more problems with the dragon.
Today, the story of George’s bravery is remembered and George is known as the patron saint of many countries.
متن فارسی داستان کوتاه انگلیسی جورج و اژدها
جورج و اژدها
روزی روزگاری شوالیه شجاعی به نام جورج زندگی میکرد. جورج سوار بر اسبش از سرزمینهای زیادی عبور کرده و ماجراهای بسیاری داشت.
روزی او به روستای کوچکی رسید و مردی را دید که در غاری نزدیک روستا زندگی میکرد.
مرد غارنشین اتفاقات وحشتناکی که در آنجا افتاده بود برای شوالیه تعریف کرد. اژدهای وحشتناکی برای زندگی به دریاچه آمده بود و هرروز به روستا حمله میکرد.
مردم روستا نمیدانستند چه کنند. اول، همهی خوراکیها و غذاهایشان را به اژدها دادند اما اژدها غذاهایشان را خورد و باز هم به مردم روستا حمله میکرد.
سپس همه حیوانات مزرعههایشان را به اژدها دادند. اژدها همه حیوانات را خورد ولی باز هم به حملههایش به مردم روستا ادامه داد.
سپس مردم همه طلاها و جواهراتشان را به اژدها بخشیدند اما او باز هم راضی نشد.
پادشاه ارتش خود را برای گرفتن اژدها فرستاد اما اژدها خیلی قوی بود و شوالیههای ارتش خیلی ترسیدند و فرار کردند.
پادشاه که دیگر هیچچیزی نداشت که به اژدها بدهد برای حفاظت از مردم روستا به یکچیز فکر کرد. او تنها دخترش را به دریاچه فرستاد تا در انتظار اژدها بماند.
وقتی جورج اینها را شنید، با نهایت سرعت به سمت دریاچه تاخت. در همان لحظه بود که اژدها از دریاچه بیرون آمد تا شاهزاده را بخورد.
جورج به اژدها حمله کرد. او شجاعانه با اژدها جنگید و پیروز شد و اژدها را کشت. جورج و شاهزاده خانم به روستا برگشتند و همه از اینکه دیگر اژدها برایشان مشکل درست نمیکند خوشحال بودند.
امروزه همه داستان شجاعت جورج را به یاد دارند و جورج قدیس حامی بسیاری از کشورها است.
معنی لغات داستان کوتاه انگلیسی جورج و اژدها
عبارت انگلیسی |
معادل فارسی |
مترادف انگلیسی |
Knight |
شوالیه | cavalier |
Travel |
مسافرت رفتن | journey |
Village |
دهکده | stead |
Hermit |
گوشه نشین | recluse |
Terrible |
وحشتناک | frightful |
Dragon |
اژدها | python |
Attack |
حمله | offensive |
Jewels |
جواهرات | jewels |
Gold |
طلا | gold |
Prince |
شاهزاده | lord |
Rode |
سوار | straddle |
Brave |
شجاع | courageous |
Patron |
حامی | sponsor |
Saint |
مقدس | sacred |
Country |
کشور | state |
برای شنیدن تلفظ صحیح متن انگلیسی فایل زیر را دانلود کنید
(برای شنیدن صوت داستان ، فایل پی دی اف را باز کنید و برروی علامت بلندگو دوبار کلیک کنید تا همراه با متن صدای آن را نیز داشته باشید. موفق باشید.)
به امید فردایی روشن.
من می توانم…
روزهای زیبا در راه است…شرایط نمی تواند من را متوقف کند…
به امید فردایی روشن 🙂