در پستهای قبل داستان کوتاه انگلیسی همچون خرگوش و لاکپشت، جوجه اردک زشت، جک و لوبیا سحرآمیز، شنل قرمزی، سیندرلا و دیو و دلبر را خواندیم. امروز داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها بخش سوم را میخوانیم این داستان دربارهی کفاشی است که بسیار تنگ دست است و زندگی سختی دارد که اتفاق بسیار جالبی برای او می افتد که زندگیش تغییر میکنه. این داستان بهصورت کلمه کلمه معنی نشده است پس برای یادگیری به کلمات آخر دقت کنید.
اگر میخواهید بخش قبل داستان را بخوانید به لینک زیر بروید.
داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها
داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها بخش دوم
نکته: فایل صوتی داستان بصورت کامل می باشد.
متن انگلیسی داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها بخش سوم
The shoemaker opened the shop and soon two customers came and bought the shoes and again, because they were so well made and fit so well, the two customers both paid much more for the shoes than the normal price.
The shoemaker and his wife went to the leather smith and bought enough leather for four pairs of shoes. Then they went to the market and bought enough food to last two days. At dinner, the shoemaker and his wife tried to guess who might be making the shoes for them but had no luck. Finally, it was getting late. The shoemaker went downstairs to cut his leather and while he worked, he had an idea. He finished quickly and ran back upstairs to tell his wife.
“Mary, I’ve just thought of something. We should hide in the workroom of the shop and wait for the mysterious helpers to come tonight. That way we will know who is helping us.”
“That’s a great idea. Let’s do it,” said Mary.
And so, they hid behind a large armchair and waited for the helpers to appear. After quite a while, two elves, who were naked from head-to-toe, entered the workroom of the shop, and began to make the shoes. They zoomed around at lightning speed and finished making all four pairs in two minutes. And then, they zoomed right out of the shop. They were gone before the shoemaker or his wife could thank them or talk to them.
The next morning, the shoemaker and his wife decided that they could not allow the elves to run around naked when they had helped the couple so much.
متن فارسی داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها بخش سوم
کفاش در مغازهاش را باز کرد و دوباره خیلی سریع دو تا مشتری به مغازش آمدند و کفشها را به آنها فروخت و چون کفشها بسیار راحت و عالی بودند، پول بیشتری بابت آنها پرداخت کردند.
کفاش و همسرش رفتند و مقداری چرم اسمیت برای درست کردن چهارتا کفش خریدند و بعد به فروشگاه رفتند و برای دو روز خود غذا خریدند. موقع شام، آنها خیلی تلاش کردند که حدس بزنند که چه کسی کفشها را برای آنها درست میکند، اما متوجه نشدند. آخر وقت شده بود که مرد کفاش رفت که چرمها برش دهد زمانی که داشت کار میکرد، یکدفعه به سرش فکری زد او سریع کارش را انجام داد و رفت تا ایدهاش را به همسرش بگوید.
کفاش به همسرش گفت: “مری، یه چیزی به فکرم رسید. بیا تو اتاق کار پنهون بشیم و منتظر باشیم تا اشخاصی که به ما کمک میکنند بیان، اینطوری میتونیم بفهمیم که کیا بهمون کمک میکنند.”
مری گفت: ” به ایدهات عالیه مرد، بیا بریم.”
بنابراین رفتند و پشت صندلی دستهدار قایم شدند و منتظر شدند تا یاری دهندههای مهربان پیداشون بشود. بعد از مدتی، دو تا پری کوتوله و کوچولو، که لباسی نداشتند، وارد اتاق کار مغازه شدند و شروع به درست کردن کفشها کردند. آنها به سرعت برق کار کردند و هر چهار تا کفش را در دو دقیقه درست کردند. بعد خیلی سریع از اتاق کار رفتند. آنها قبل از اینکه کفاش یا همسرش از آنها تشکر کند رفتند.
صبح روز بعد، کفاش و همسرش تصمیم گرفتند که با توجه به کمکهای زیادی که کوتولهها به آنها کرده بودند، اجازه ندهند که آنها لخت باشند.
معنی لغات داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها بخش سوم
عبارت انگلیسی | معادل فارسی | مترادف انگلیسی |
dinner | شام | supper |
luck | شانس | fortune |
downstairs | طبقه پایین | downstairs |
quickly | به سرعت | rapidly |
upstairs | از پله ها | abovestairs |
mysterious | مرموز | secretive |
head-to-toe | سر تا پا | head-to-toe |
برای شنیدن تلفظ صحیح متن، داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها بخش سوم فایل زیر را دانلود کنید
دانلود فایل PDF همراه با صوت بخش اول
داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها بخش اول
دانلود فایل PDF همراه با صوت بخش دوم
داستان انگلیسی کفاش و کوتوله ها بخش دوم
دانلود فایل PDF همراه با صوت بخش سوم
(برای شنیدن صوت داستان،فایل پی دی اف رابازکنیدوبرروی علامت بلندگودوبارکلیک کنیدتاهمراه بامتن صدای آن را نیز داشته باشید.)
به امید فردایی روشن.
من می توانم…
روزهای زیبا در راه است…شرایط نمی تواند من را متوقف کند…
به امید فردایی روشن 🙂